الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين والأئمة
الهداة المهديين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء (عليهما آلاف التحيّةو الثناء) بهم نتولّيٰ و مِن أعدائهم نتبرّيءُ إلي الله.
مقدمشما حضّار گرامي و مهماناني ارجمند را گرامي ميداريم و از برگزاركنندگان
اين همايش وزين بينالمللي شهروند مسئول حقشناسي ميكنيم و از همه كساني
كه با ايراد مقال يا ارائه مقالتي به اين همايش وزين كمك كردند تشكر
ميكنيم سعي بليغ همه آقايان انشاءالله مشكور خداي سبحان باشد و توفيق
بهرهبري از اين همايش وزين را هم براي همگان از خداي سبحان مسئلت ميكنيم!
جريان امر به معروف و نهي از منكر به چهار عنصر اصلي وابسته است عنصر اول آناست كه جامعه به معروف موفق بشود معروف را بشناسد, باور كند, عمل كند و
تبليغ. منكر را بشناسد باور كند كه زشت است پرهيز كند و تبليغ، اگر اين دو
كار انجام شد آنگاه نسبت به ديگران وظيفه و رسالت جامعه اين است كه امر بهمعروف كند چون خودش مؤتمر به معروف است نهي از منكر كند چون خودش منتهي
است اين چهار عنصر محوري را در كتابهاي فقهي كنار هم ميبينيد اينچنين
نيست كه مسئله امر به معروف باشد ولي فعل معروف نباشد آنچنان نيست كه نهي
از منكر باشد ولي پرهيز از منكر نباشد هم به ما گفتند چه بكنيد هم به ما
گفتند چه نكنيد بعد به ما گفتند به چه چيز امر كنيد و از چه چيز نهي كنيد.
امنيّتجامعه را فراهم كردن, امانت عمومي را عملاً نشان دادن, شغلهاي مناسب توليدكردن, اقتصاد معتدل و معقول و مقبول را ترويج كردن, بيكاري را برطرف كردن,اينها جزء معروفهايي است كه همه ما به آن موظّفيم، معاصي الهي را ترك كردنو قبح آن را درك كردن جزء رسالتهاي اصلي همه ماست اما اگر خواستيم امر به
معروف بكنيم و نهي از منكر بكنيم بايد درست عنايت كنيم معروف چيزي است كه
نزد شريعت به رسميّت شناخته شده باشد معرفه باشد براي كشف اينكه اين شيء
نزد شريعت معروف است معرفه است دو چراغ در دست است يكي چراغ عقل يكي چراغ
نقل, عقل در مقابل نقل است نه در مقابل شرع با دليل عقلي ميتوان فهميد چه
چيزي در پيشگاه شريعت معرفه است با برهان نقلي ميتوان كشف كرد چه چيز در
ساحت مقدس شريعت معرفه است منظور از معرفه بودن آن است چه چيز را دين به
رسميّت ميشناسد بعد از شناخت عقلي يا نقلي نسبت به معرفه بودن و به رسميّتشناخته شدن چيزي در پيشگاه شريعت آنگاه نوبت به اجرا ميرسد مسئله امر بهمعروف در كنار نهي از منكر قرار دارد كه نهي از منكر هم مثل امر به معروف
عبارت از اين است چيزي كه نزد صاحب شريعت نكره است يعني شناخته نشد يعني بهرسميّت شناخته نشد آن ميشود منكر براي كشف از منكر بودن چيزي در ساحت
شريعت دو دليل و دو چراغ در دست داريم يكي چراغ عقل يكي چراغ نقل با دليل
عقلي ميتوان فهميد چه چيزي در پيشگاه شريعت به رسميّت شناخته نشده و با
برهان نقلي ميتوان فهميد چه چيزي در صحنه شريعت به رسميّت شناخته نشده
آنچه به رسميّت شناخته نشده ميشود نكره و منكر, آنچه به رسميّت شناخته
شده ميشود معرفه و معروف, اين مطلب اول.
مطلب دوم آناست كه جريان امر به معروف و نهي از منكر غير از تعليم است غير از تبليغ
است غير از ارشاد است غير از موعظه و نصيحت و پندها و اندرزهاست امر به
معروف فرمان است نهي از منكر هم فرمان است بكن و نكن, اگر جامعهاي مطلبي
را نميداند فرد يا گروهي از مطلب بيخبر است تعليم آنها واجب است و اين
تعليم از سنخ امر به معروف و نهي از منكر نيست اگر فرد يا گروهي جاهل نيست
لكن غافل است يا ساهي است يا ناسي است يا مضطرّ و مجبور و ملجأ و مانند آن
است بايد آن عذرها را برطرف كرد بايد غافل را متنبّه كرد, ناسي را متذكّر
كرد, ساهي را متذكّر كرد, اضطرار مضطرّ را برطرف نمود, الجاء ملجيء را
برطرف نمود, جبرِ مجبور را برطرف نمود تا مشكلات آنها حل بشود هيچ كدام
اينها از سنخ امر به معروف يا نهي از منكر نيستند ممكن است گاهي با عنايت ومجاز واژه امر به معروف و نهي از منكر را در اين امور كسي به كار ببرد وليهيچ كدام از اينها امر به معروف نيستند. مطلب بعدي آن است كه امر به معروفو نهي از منكر در جايي است كه كسي عالماً عامداً با اينكه ميداند فلان
كار واجب است ترك ميكند عالماً عامداً با اينكه ميداند فلان كار حرام استانجام ميدهد در چنين جايي سخن از امر به معروف و نهي از منكر فرد و امّت
اسلامي است كه فرد يا جامعه بايد فرمان صادر كند طوري كه اين معروف عمل
بشود و آن منكر ترك بشود بنابراين امر به معروف و نهي از منكر يك مرحله
ولايت متقابلي است كه مؤمنان نسبت به يكديگر دارند كه ﴿الْمُؤْمِنُونَ
وَالْمُؤْمِنَاتُ﴾ اينها ﴿بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ هستند اين ولايت
متقابل به صورت ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ جلوه ميكند.
مطلب بعدي آناست كه اين وظيفه مشترك بين مردم و دستگاه حكومت است هم هيئت حاكم موظّف
است هم امّت و جامعه منتها بخشي مربوط به جامعه است بخشي مخصوص به هيئت
حاكم و دستگاه حكومت. آنكه مشترك است گفتن زباني و انزجار قلبي است بر
همگان لازم است كه نسبت به منكر و كسي كه مبتلا به منكر است انزجار قلبي
داشته باشند بر همگان لازم است چه مسئولان حكومت چه افراد عادي وقتي يك كارزشتي را ميبينند با چهره معترض و متنفّر نگاه بكنند نگاه معترضانه و نگاهمتنفّرانه داشته باشند در صورتي كه ميدانند اين شخص مبتلا به اين گناه
عالماً عامداً دارد پردهدري ميكند اگر براي آنها روشن نشد كه اين عالم
عامد است احتمال جهل, سهو, نسيان, غفلت, اضطرار, الجاء, اجبار و مانند آن
ميدهند ديگر جا براي امر به معروف نيست بايد مقدمتاً آن امور را طي نمود
تا به امر به معروف رسيد. اگر جايي مشخص شد كسي عالماً عامداً دارد
پردهدري ميكند چه بر مسئولان نظام چه بر افراد عادي واجب است كه با نگاه
اعتراضآميز و چهره خشمآلود و صورت متنفرانه با او برخورد كنند اين اولين
مرحله است بعد از آن انزجار قلبي, انزجار قلبي آغاز اين امر به معروف و نهياز منكر است برافروختگي چهره و نگاه معترضانه و نقّادانه مرحله بعدي است واعتراض زباني مرحله ديگر است و اگر از اين مراحل كسي طرْفي نبست با دست و
اعضا و جوارح بايد جلوي آن منكر را بگيرد تا اين فساد رخنه نكند اين مشترك
است بين مسئولان نظام و امّت اسلامي.
اماآنچه مخصوص مسئولان نظام است و دستگاه حكومت موظّف است آن را انجام بدهد
آن مسئله جلوگيري قهرآميز است آن جلوگيري قهرآميز گاهي با ضرب همراه است
گاهي با بالاتر از ضرب اگر كسي ببيند بيگانهاي درصدد انفجار مركزي است
خونريزي افراد بيگانه است اگر اين شخص دست به چنين جنايتي زد دستگاه قضا
وارد صحنه ميشود به اين شخص مجرم ميگويد چرا كردي, ولي قبل از اينكه
مرتكب بشود دستگاه امر به معروف و نهي از منكر حكومت ميگويد نكن, فرق
جوهري امر به معروف و نهي از منكر با تعزيرات و حدود آن است كه در جريان
تعزير و حدود تنبيه ميكنند ميگويند چرا كردي, در جريان امر به معروف و
نهي از منكر همين كارها را انجام ميدهند ميگويند نكن, بنابراين آنچه در
امر به معروف و نهي از منكر هست با آنچه در دستگاه قضايي است يكي دفع است ويكي رفع كه فرق فراواني دارند.
اين كار را ذات اقدس الهي در قرآن
كريم بر همه مؤمنان به عنوان ولايت متقابل واجب كرد (يك) گذشته از قرآن در
تورات و انجيل وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به اين
وصف ممتاز ستود و معرفي كرد (دو) وصف پيغمبر در كتابهاي آسماني اين است كه ﴿يَتَّبِعُونَالرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً
عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ
وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ پيامبر(صلّيالله عليه و آله و سلّم) در كتابهاي انبياي پيشين چنين وصف شده است او
خصوصيتش اين است كه امر به معروف و نهي از منكر ميكند. برخيها اين امر به
معروف و نهي از منكر را واجب عيني دانستند معروف, واجب كفايي است آنها كه
ميگويند واجب عيني است ميگويند وقتي ديگري اقدام كرد موضوع منتفي است نه
اينكه حكم منتفي شده باشد بالاصاله آنها كه ميگويند واجب كفايي است
ميگويند با اقدام معقول و مقبول برخيها حكم ساقط ميشود ولي گروه اول كه
آن را واجب عيني ميدانند كه ظاهراً محقق در شرايع هم از همين گروه است كه
آن را واجب عيني ميدانند ميگويند اگر يكي اقدام كرد چون موضوع ساقط است
از ديگران ساقط ميشود نه اينكه موضوع هست و از ديگران ساقط ميشود.
بههر تقدير وصف ممتاز پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كتابهاي
انبياي گذشته همان جريان فرمانروايي نسبت به معروف و نسبت به منكر است. در
قرآن كريم جريان امر به معروف و نهي از منكر را وظيفه و بهره كساني ميداندكه سهمي از بقا و جاودانگي دارند ﴿فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ﴾ اينمضمون با تفاوت گوناگون در قرآن كريم است ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ كه
﴿يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ﴾ افراد ماندگار براي آن هستند كه
بقيّةالسلفاند يا بقيةالماضيناند و مانند آن يا براي اينكه بقيّةاللهاندالبته بقيّةالماضين, بقيّةالسلف و مانند آن چنان فخري را به همراه ندارد
كه لقب پرافتخار بقيّةالله آن فخر را به همراه دارد كلمه بقيّةالله اين لقبپرافتخار در عصر كنوني مخصوص وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) است ولي
عالمان دين كه قائممقام آن حضرتاند نايبان آن حضرتاند حرف امام و
معصومشان را فراگرفته و به ديگران منتقل ميكنند اين همان است كه قرآن كريماز آنها به عنوان اولوابقيّه ياد ميكند اولوابقيّه نظير اولواالألباب
نظير اولواالأبصار است اگر وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) بقيّةالله
است عالمان دين كه راهيان راه همان حضرتاند نايبان راستين همان حضرتاند
آنها اولوابقيّهاند يعني بقيّةاللهاند بالتّبع در قبال بقيّةالله بالأصل
كه وجود مبارك وليّ عصرند اينها هستند كه ميمانند چون در قرآن كريم از
علماي راستين به عنوان اولوابقيّه ياد شد وجود ميارك اميرمؤمنان
عليبنابيطالب(عليه أفضل صلوات المصلّين) از عالمان دين كه به توفيق امر
به معروف و نهي از منكر موفقاند فرمود: �العلماء باقون ما بَقي الدّهر�
اگر عالمان راستين سهمي از بقا دارند براي آن است كه خداي سبحان نام اينها
را زنده نگه داشت و زنده نگه ميدارد بنابراين كساني كه سهمي از بقا دارند
اينها اولوابقيّهاند سعي ميكنند بقاي خود را در جاودانگي دين جستجو كنند
براي اينكه دين جاويد بماند سعي ميكنند جامعه به معروف موفق شود و از منكرپرهيز كند.
نشان اين كار را
شما در بيانات نوراني اميرمؤمنان عليبنابيطالب(سلام الله عليه)
ميبينيد, ميبينيد كه حضرت فرمود اگر كسي اين فضيلت را ترك كرد يعني امر
به معروف و نهي از منكر را ترك كرد رسالت خود را ايفا نكرد �ذلك ميّت
الأحياء� در بين زندهها يك مُرده متحرّكي است يك حركت مذبوحانه دارد به
حسب ظاهر در بين زندهها هست ولي واقعاً مرده است �ذلك ميّت الأحياء� در
بيان نوراني ديگر از خاندان عصمت و طهارت آمده است كه شما براي دينتان آن
كوشش و تلاش را بكنيد كه �لتكون كلمة الله هي العلياء� براي
اينكه كملة الله, علياء باشد و امر الهي احيا بشود بايد جامعه را به سمتي
ببريد كه معروف زنده بشود و منكر از پا در آيد و رخت بربندد چنين كاري را
وجود مبارك اميرمؤمنان(سلام الله عليه) با اين دستور خاصّي كه به عرضتان
ميرسد پيشبيني كرد فرمودش ما درباره دينتان مهمترين تصميم را بگيريد
�أخوك دينك فاحتط لدينك� چون اگر امر به معروف و نهي از منكر از جامعه رخت
بربندد فساد دامنگير ميشود هر كسي در دودمان و خاندانش مبتلا به اين
رذيلتها خواهد شد حضرت فرمود: �أخوك دينك فاحتط لدينك� اين تقديم خبر بر
مبتدا نشانه حصر است يعني هر انسان عاقل يك برادر دارد و آن دين اوست
نفرمود دين تو برادر توست فرمود برادر تو, دين توست يعني تو يك برادر داري وآن دين است لذا احتياط بكن احتياط كردن در دين آن است كه انسان دين را در
هسته مركزي هويّت خود قرار بدهد اطرافش را حائط و ديوار بكشد تا دوستي
بيرون نرود و دشمني سركشي نكند و نيايد احتياط كردن يعني حائط و ديوار
كشيدن.
در روايت ديگر فرمود: �خذ الحائطة لدينك� به كميل و امثال
كميل فرمود شما ديوار دور باغ دينتان بكشيد اين شجره طيّبهاي كه آبياري
كرديد و ثمربخش شد در دست بيگانگان قرار نگيرد در دسترس آنها قرار نگيرد
دينتان را در وسط بگذاريد دورش را ديوار بكشيد تا هر كسي طمع نكند پيشنهاد
باطل به شما ندهد و براي اينكه دين از هر نظر مصون بماند دوتا ديوار دورش
بكشيد يك ديوار جان, يك ديوار مال دين تمام هويّت انسان را تأمين ميكند نهتنها انسان بايد آن را با ديوارهاي ظاهري حفظ بكند بلكه با دو جدار با دو
ديوار دين را در هسته مركزي هويّت خود قرار بدهد و حفظ بكند.
آن
بيان نوراني وجود مبارك اميرالمؤمنين در حديث ديگر است كه آن را هم صاحب
وسائل(رضوان الله عليه) نقل كرده فرمود اگر حادثه تلخي رخ داد و به دين شماميخواهد اصابت كند �فأجعلوا أموالكم دون أنفسكم� يعني آن جدار اول آن
ديوار اول, ديوار مال باشد امكاناتتان, مالتان, قدرتتان, آنها را در خط
مقدم و خاكريز مقدم قرار بدهيد كه دشمن به جانتان سرايت نكند با مال,
جانتان را حفظ بكنيد و اگر اين رخداد تلخ جلوتر آمد اين بليّه جلوتر آمد
اين حادثه نزديكتر شد �فأجعلوا أنفسكم دون دينكم� در اين
خاكريز دوم در اين خاكريزي كه به دين نزديكتر است جانتان را خاكريز دوم
قرار بدهيد كه اگر حادثه آمد به جانتان آسيب برساند و دينتان محفوظ بماند
وقتي به جانتان آسيب رسيد و از بين رفتيد ديگر كسي كاري به دين شما ندارد
با دين مصون سفر ميكنيد. اين بيان كه شما دو جداره دينتان را حفظ بكنيد
روشنتر از آن بيان است كه فرمود براي دينتان يك ديواري رسم بكنيد احتياط
كردن �خُذ الحائطة لدينك� يعني با يك جدار دينتان را حفظ بكنيد اگر احساس
خطر كرديد دو جداره كنيد يكي مال يكي جان تا دينتان محفوظ بماند. جريان امربه معروف و نهي از منكر از همين قبيل است هر حادثه تلخي را كه ما در جامعهديديم اولين فريضه و وظيفه ما اين است كه با نگاه منتقدانه با نگاه
معترضانه با چهره متنفّرانه بنگريم اگر كسي بيحجابي را ديد و هيچ
عكسالعملي نشان نداد هم آن بيحجاب گناه كرده است هم اين بيتفاوت معصيت
كرده است اين بايد با چهره منتقدانه او را نگاه كند با نگاه معترضانه به اوبنگرد كه اين شخص حجاب خود را حفظ بكند اين شخص عفاف خود را حفظ بكند يا
اگر كسي گرفتار رشا يا ارتشا شد يا گرفتار اختلاس و سوء استفاده از مال شد
يا گرفتار سوء استفاده از قدرت و مقام و مانند آن شد بر جامعه و مسئولان
لازم است كه نگاه منتقدانه و چهره عبوسانه و معترضانه و برخورد لساني
اينچنين با او داشته باشند حالا مراحل بعدي كه اعتراضهاي دست و امثال دست
است حساب ديگري است با اين كار فرمود درهاي رحمت الهي به روي شما باز
ميشود فساد از جامعه رخت برميبندد اگر ساير امور را مسئولان ـ انشاءاللهـ رعايت بكنند اين دو فريضه ميتواند بسياري از مشكلات را حل كند.
مجدّداًمقدم شما را گرامي ميدارم از برگزاركنندگان اين همايش وزين ملّي شهروند
مسئول حقشناسي ميكنيم توفيق همه شما را از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم.
�غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته�
آيا تلاوت قرآن در صورتى كه انسان معناى آيات را نفهمد اثر و فايدهاى دارد؟
پاسخ:اگر اهميت و فضيلت تلاوت قرآن براى ما روشن شود و بدانيم كه قرآن تكلم و سخن گفتن خداوند با ما است، و با طهارت باطن و اُنس با قرآن لذت تلاوت را بچشيم، هيچ گاه حاضر نمىشويم بين خود و قرآن فاصله بيندازيم و هرگز از فيض عظيم آن، حداقل با تلاوت پنجاه آيهٔ در شبانهروز، محروم نمىگرديم.
خداىسبحان، رسول الله (صلّىاللهعليهوآله) را مستقيماً تحت ولايت خود معرفى كرده، مىفرمايد: �إنّ وليّى الله الّذى نزّل الكتاب و هو يتولّى الصّالحين�(1) اين آيهٔ كريمه حاوى چند مطلب است:
اول آن كه مىفرمايد خدا ولى رسول الله است �ان وليّى الله�
دومآن كه همان خدايى، ولى رسول الله است كه قرآن را نازل فرموده �الّذى نزل الكتاب� و سوم آن كه خداوند متولّى صالحين است �و هو يتولّى الصالحين�.
باتوجه به اين سه نكته مىفهميم، راه اين كه خدا ولّى انسان باشد، آن است كهانسان، صالح بشود و تا صالح نگردد تحت ولايت الله نخواهد بود و خدا هم تولى او را نخواهد پذيرفت و بهترين راه صلاح، هم اُنس با قرآن است. اين جمله كه مىفرمايد ولّى رسول الله (صلّىاللهعليهوآله)، خدايى است كه قرآن را نازل كرده از باب تعليق حكم بر وصف مىباشد كه مشعر به عليّت است؛يعنى اگر كسى به قرآن عمل كند صالح مىشود و اگر خداوند بخواهد �ولّى� كسى بشود، از راه قرآن، ولايت و تدبير او را اعمال مىكند. به همين دليل مىفرمايد: �فاقرءوا ما تيسّر من القرآن�(2) آن مقدارى كه براى شما ميسّر است قرآن تلاوت كنيد و با اين كتاب الهى مأنوس باشيد. حتّى اگر معناى بعضىاز آيات و سور براى شما روشن نشد، نگوييد خواندن بدون ادراك چه اثرى دارد. چون قرآن، كلام آدمى نيست كه اگر كسى معنايش را نداند خواندنش بىثمر باشد؛ بلكه نورى الهى است كه خواندن آن به تنهايى عبادت است گرچه بهمعنايش آگاهى نداشته
حضرت آيت الله جوادي آملي در جمع علما و روحانيون حوزه علميه به ادامه تفسير سوره مباركه فرقان در مسجد اعظم قم پرداخت.
ايشان با اشاره به آيه شريفه � وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ �؛ و بر آن زنده اي كه نمي ميرد توكل كن .
فرمودند: توكلنه به معني تعطيل است نه به معناي تقسيم كار؛ اگر كسي بگويد كارها را به خدا واگذار كردم و خود گرفتار عُطله و تنبلي شود، ترك واجب كرده است. اگر هم بگويد مقداري تكليف من است و مقداري هم به عهده خداست، اين هم شرك خفي است يعني مقداري به حول قوه انسان و بخشي به حول و قوه الهي انجام مي شود. اين با توحيد سازگار نيست. يك موحد همه امور را به حول و قوه الهي مي داند.ويادامه داد: وقتي نمازگزار مي گويد: "بحول الله و قوته اقوم و اقعد" يعني معتقد است قيام و قعود و همه امورش در شب و روز به حول و قوه الهي است. پس متوكل به همه امور واجب و مستحب و خدمات فردي و اجتماعي خود كوشا است ولي خدا را در همه امور وكيل خود قرار مي دهد.
با توجه به اين كه همه جنود آسمان و زمين سرباز خدا هستند، انسان متوكل خود را هم سرباز و از جنود الهي مي داند.
حضرتآيت الله جوادي آملي با اشاره به روايت اميرالمؤمنين عليه السلام: �واعلموا عبادالله ان جوارحكم جنوده و خلواتكم عيونه؛ اي بندگان خدا بدانيدكه اعضا و جوارح شما سرباز خدا و خلوت هاي شما در مرئي و منظر اوست�، خاطرنشان كرد: اگر كار خيري انجام داديم بايد شاكر باشيم كه خداي متعال با سربازان داخلي ما را حفظ كرد و اگر بيراهه رفتيم اين خطر ما را تهديد مي كند كه خدا گاهي با جنود داخلي (اعضا و جوارحمان) و گاهي با جنود خارجي (جنود آسمان و زمين) ما را تنبيه مي كند.
حضرت آيت الله جوادي آملي در مورد محبت و هداياي ما نسبت به اهل بيت عليهم السلام مثل صلوات ها و دعاها و زيارت ها گفت: ماآن صلاحيت را نداريم كه بين خدا و ايشان واسطه شويم و به توسط ما فيضي به ايشان برسد. اين چه امام زمان شناسي است كه انسان خود را واسطه بين او و خدا بداند؟ بلكه هر چه هست تأدب و تقربي است براي ما. البته ممكن است كه مؤمني واسطه فيض براي مؤمنين ديگر شود مثل جناب زكريا بن آدم كه به او فرمودند در قم بمان كه خداوند به واسطه تو برخي از عذاب ها را از مردم دفع مي كند .
يكم. پرهيزاز گناه و اعراض از لغزش و اعتراض نسبت به كژروي و معارضه با خواستههاي برخاسته از هوس، زمينه نزول فيض فرق حق و باطل، و تفكيك صدق و كذب، و تميز زيبا و زشت، و بالاخره جدايي مرز اطاعت و عصيان را فراهم ميكند؛ �يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا ويكفر عنكم سيئاتكم ويغفر لكم والله ذو الفضل العظيم� (1)
بهترين وسيله براي نيل به اين هدف مقدس، قرآن مدار بودن است؛ چه اينكه از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله نقل شد: �دوروا مع كتاب الله حيثما دار؛(2) يعني در مدار قرآن حركت كنيد و هرجا قرآن كريم حضور دارد، حاضر باشيد وجايي كه اين كتاب آسماني آن را منع فرمود و حضور ندارد، شما شركت نكنيد.
دوم. انسانبيش از هر چيز، از انديشه صائب و انگيزه صالح به �تقوا� ميرسد و از �طغوا� ميرهد و به �صلاح� بار مييابد و از �طلاح� رها ميگردد.تحصيل جزم علمي و عزم عملي براي شما جواناني كه در مهد تذكيه محققانه و تزكيه مقدسانه اردبيل به سر ميبريد، به منظور پيوند غابر و قادم و اتصال سلسله سالف و آنف ميسور است.
لذا از اين مائده آماده بايد بهره كافيبرد. بنابراين، بايد از جهل علمي نجات يافت و از جهالت عملي خلاص شد تا راه و رهرو، و همراه و رهبر و راهنما به خوبي شناخته شده و فراهم شود؛ �ومن يومن بالله يهد قلبه...� (3) و �وان تطيعوه تهتدوا� (4).
سوم. هرگونهدانشي كه مايه شهود عين خارج نباشد و صحنه واقع را مكشوف نكند و اسماي حسناي الهي را مرئي نسازد، علم حصولي و دانش مفهومي و ذهني است. چنين دانشي، هرچند آثار سودمندي را به همراه دارد، ولي از مآثر دانش شهودي تهي است. لذا، گاهي افول ميكند و زماني غروب دارد و چيزي كه آفل و عازب است، محبوب نبوده، توان رساندن سالك را به محبوب واقعي ندارد.
بهترينوسيله براي شهود حقيقت، اطاعت خالصانه دستورهاي الهي است؛ چه اينكه بدترينحجاب كه مانع نيل به واقعيت است، همانا عصيان احكام خداست. از حضرت امام سجاد علي بن الحسين عليهما السلام رسيده است كه: �ان الراحل اليك قريب المسافة وانك لا تحتجب عن خلقك الا ان تحجبهم الاعمال دونك. (5)�
چهارم.همان طوري كه گناه آثار سوء دارد، افراط در كاميابي و زياده روي در خوردن ونوشيدن حلال نيز مانع طهارت دل و نرمي قلب ميگردد. از حضرت رسول گرامي صلي الله عليه و آله نقل شد: �لا تميتوا القلوب بكثرة الطعام والشراب؛ فان القلب يموت كالزرع، اذا كثر عليه الماء؛ (6) دلهاي خود را با پرخوردن و زياد نوشيدن نميرانيد. زيرا قلب مانند بذر كشت شده است كه اگر آب زياد دريافت نكند، ميپوسد.�
لذا، روزه كه به منظور تعديل دستگاه گوارش است، نه تعطيل آن، سهم به سزايي در احياي دل، و نرم نمودن آن، و فرشته منش كردن وي دارد.
از اين جهت، فقيهان بزرگ فرموده اند: يكي از فضايل روزه همين است كه انسان صائم شبيه فرشته ميشود و از لذايذ مادي، منزه ميگردد. (7)
بر بند دهان از نان كامد شكر روزه ديدي هنر خوردن بنگر هنر روزه
روزه نم زمزم شد در عيسي مريم شد بر طارم چارم شد او در سفر روزه
كو پر زدن مرغان كو پر ملكاي جان اين هست پر چينه وآن هست پر روزه
هرگز فطانت و هوشمندي با پرخوري جمع نميشود؛ چه اينكه حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام فرمود: �لن تجتمع الفطنة والبطنة�(8) و تعديل در غذا، و پرهيز از پرخوري، زمينه تفكر صحيح را فراهم مينمايد و فكر صائب، وسيله عمل صالح خواهد بود. لذا، حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: �اذا رايتم اهل الجوع والتفكر، فادنوا منهم؛ فان الحكمة تجري علي السنتهم؛(9) اگر اهل تفكر و كم خوري را ديديد، به آنان نزديك شويد. زيرا حكمت بر زبان آنها جاري ميگردد.� يعني آنان مجاري فيض خداي حكيم اند و حكمتهاي نظري و عملي را ميتوان از زبان آنان شنيد.
پنجم.گرچه تمام رخدادهاي دنيا صبغه آزمون الهي را به همراه دارد، ليكن برخي از آنها به عنوان فتنه گمراه كننده مطرحند و بايد براي نجات از آن به خداي سبحان پناه برد؛ چه اينكه اميرالمۆمنين علي بن ابيطالب عليهما السلام فرمود: �... فليستعذ من مضلات الفتن.� (10)
كسينگويد خدايا، از اصل فتنه و امتحان به تو پناه ميبرم؛ زيرا همگان در معرضآزمون الهي اند، بلكه هر كدام از شما به خداوند پناه ببرد از فتنههاي گمراه كننده؛ البته عالمان راستين، اعم از حوزوي و دانشگاهي، از فتنههاي زيان بار مصونند؛ نه به فتنه گمراه كننده قيام مينمايد و نه فريب آن را ميخورند؛ چه اينكه از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله رسيده است: �ان الفتنة تجي ء فتنسف العباد نسفا وينجو العالم منها بعلمه؛ (11) فتنه ميرسد و بندگان را درهم ميكوبد و فقط دانشمند [الهي] از آن نجات مييابد.�
اينگونه دانش، هم مصداق بارز علم نافع است كه مردان خدايي مجاري ادراكي خود را وقف فراگيري آن قرار ميدهند و از هرچه به عنوان علم غير نافع است، ميپرهيزند.
ششم.گرچه بسياري از دانشها را انسان در آغاز زندگي نميداند و به تدريج آنها را فرا ميگيرد؛ ليكن علوم بنيادين را در درون خود دارد كه خداي سبحان از آن به �فطرت الله� ياد نمود و �نفس ملهمه� به تقوا و طغوا را از شئون او قرار داد.
سعي بليغ سالك صالح، آن است كه دانشهاي نهادينهشده را در پرتو عقل و نقل شكوفا كند و از رهبران الهي كه به منظور اثاره وشكوفايي آنها مبعوث شده اند؛ ويثيروا لهم دفائن العقول،(12) استمداد نمايد و از ناهماهنگي دانشهاي مهمان با علم ميزبان بپرهيزد وبدان آگاه باشد كه جان قدسي وي چونان حضرت يونس عليه السلام در ماهي تن محبوس است و براي رهايي از زندان طبيعت بدن و هر آنچه امر طبيعي و مادي است، ذكر يونسي سودمند است؛ �لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين� (13) .
دراين حال، خداوند استجابت ميفرمايد و جان ملكوتي را كه رهن تن واقع نشد، تحرير مينمايد و چنين روح آزادي، نه تنها از هر چه رنگ تعلق پذيرد، حر است، بلكه از هر چه رنگ تعين پذيرد، آزاد است.
يونس قدسي تويي، در تن چون ماهياي بازشكاف و ببين، كين تن ماهي است آن
لازم است از خداي سبحان درخواست نمود كه يا چنين شويم يا در محضر چنان يونس قدسي باريابيم كه:
در طره هاش نسخه �اياك نعبد� است در چشم هاش غمزه �اياك نستعين�
چنان انسان متكاملي، هماره به نام و ياد خداست و ديدار وي تذكره صاحب نظران و تبصره صاحب بصران است... .
خداى سبحان مهمترين برنامه هاى انبيا را به عنوان تعليم و كتاب وحكمت و نيز به عنوان تزكيه نفوس انسانها تنظيم فرمود و مساله تزكيه و تهذيب نفوس را بيش از تعليم افكار اهميت داد.
تزكيه، راه عملى نفس است ، در قبال تعليم كه راه فكرى عقل است ، يعنى روح آدى وقتى در مسير مستقيم احكام الهى قدم برداشت ، شروع به تزكيه خويش مى كند و تا در عمل نكوشد، نموى ندارد و تنها راه رشد روح و نزاهت آن از نقص و برائتآن از عيب به مقدار مپسور همانا به دستور شرع است .
همانطور كه تفكرات علمى ، تزكيه عقل نظري است و آن را در انديشيدن صحيح ، باورو شكوفا مى كند، امتثال احكام الهى تزكيه عقل عملى است ، و آن را در عزم زوال ناپذير و نيت صادق و خالص شكوفا مى كند،
و چون جناح عقلى عملى روح ، جداى از جناح عقل نظرى وى نيست ، بلكه هر دو از شوون يك حقيقت به شمار مى روند، به طورى كه از يك نظر مى فهمد و از نظر ديگر در بدن و طبيعت اثر مى گذارد...
و نتيجه نهايى امتثال احكام الهى ، شهود حقائق عينى است و راهش ... اين است كه هرگونه تعلقى كه براى پيمودن صراط مستقيم زيانبار است ، قطع شود.
و ترتيب تعلقهاى رهزن از اين قرار است :
اول تعلق به امورى كه خلاف دستور الهى است مانند علاقه به كار حرام يا مكروه
دوم ،تعلق به امورى كه خلاف دستور حق نيست ، گرچه مخالف ان هم نمى باشد مانند علاقه به كارهاى مباح و انس به امورى كه نه حرام است و نه مكوره ، ولى رجحانى در آنها نيست ، نظير مباحات زيرا اشتغال روح به آنها چهره جان را ازانس به حق ، به انس به نفس متوجه مى كند و شيطان كه در متن صراط مستقيم كمين نموده است (لا قعدن لهم صراطك المستقيم) مى كوشد كه سالك را در تمام مراحل از ادامه باز دارد.
و اگر نتوانست او را از نظر اشتغال به حرام يا مگروه صيد كند، مى كوشد او را به دام مباحات بياندازد.
سوم ، تعلق به امور استحبابى كه از اهتمام به كارهاى واجب باز دارد، يا علاقه به واجبهاى مهم ، تا از تعلق به واجب اهم مانع شود.
چهارم ، علاقه به واجب اهم و انس به آن و علاقه به تحصيل آن تا از انحصار علاقه به ذات اقدس پروردگار محروم بماند.
پنجم ،علاقه به ذات عابد، كه اين تعلق گرچه براى تحصيل نيرو در جهت عبادت و صرف آن در راه رضاى معبود است ، ليكن علاقه به ذات عابد مانند علاقه به عبادت وديگر كارهاى خير علمى يا عملى ، مانع حصر محبت در خداوند و انحصار تعلق بهذات خداوندى است .
بنابراين همه اين تعلقها به نوبه خود براى سالك كوى تهذيب رهزن مى باشد، كه بدون قطع آن علاقه ها پيمودن طريق تزكيه مپسور نخواهد بود.
و براى نيل به اين هدف رفيع ، صحت تمام اعمال عبادى مشروط به قصد قربت قرار داده شد، وتقرب نيز درجاتى دارد كه به پيمودن است هر كدام از آن درجات ، تحصيل مرتبهاى از مراتب تزكيه روح امكان پذير است ، و مهمترين عاملى كه در تهذيب نفس تاثير بسزايى دارد، آنست كه هر عمل عبادى فقط براى تحصيل رضاى خداى سبحان انجام مى شود، نه براى رسيدن به منافعى كه بر آن عمل مترتب است ،
زيراآن منافع به عنوان فوائد اعمال عبادى مطرح اند، نه به عنوان علت غائى و هدف نهايى آن ، و با روشن شدن امتياز تامى كه بين منفعت يك عمل و علت غايى آن وجود دارد، مى توان از قيد فائده عمل آزاد شد، و به علت غائى آن همان لقاء الله است ، نائل آمد.
تمرين اين روش و ادامه اين مسلك موجب مى شود كه مزاياى هدف طلبى ، در همه شوون دفع و جذب انسان سالك ظهور كند،
يعنىهم در ترك كارهاى خلاف و هم در پرهيز از مباح و هم در اشتغال به واجب و مستحب و هم در اهتمام به واجب اهم و ترجيح آن بر واجب مهم و مانند آن از وظايف دينى مى كوشد كه علت غائى آنها را در نظر داشته باشد، نه منفعت و فائده آنها را، و آن گاه با تمام وجودش مى گويد: ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين .
پساگر كسى مۆمن بود و رفتار صالح داشت و در اثر اهتمام از تنگناى طبيعت پرواز كرد، تزكيه روح بهره او مى گردد. خداى سبحان به تزكيه روح انسانها، برنامه رسول اكرم صلى الله عليه و اله را محدود به تلاوت آيات و تعليم كتابو حكمت نكرد، بلكه تزكيه را وظيفه مهم او دانست و روش پرورش روح را از برجسته ترين برنامه هاى آسمانى آن حضرت قرار داد.
تزكيه ارواح بد انسان است كه اول خود آن حضرت راه و رسم زندگى انسانى را پيمود و به دستورات آن عمل كرد، سپس به ديگران آموخت و به مردم گفت به همراه من بياييد و عمل كنيد. عمل صالح ، جان شما را شكوفا مى كند.
اگرشرح صدر است ، محصول عمل صالح است ، و اگر مشاهده اسرار هستى است ، محصول عمل شايسته است ، زيرا در پرتو اعتقاد صحيح و عمل صالح ، روح به تعالى وجودى خويش مى رسد و هر چه درجه وجودى روح بالاتر باشد، شهود اسرار الهى و پذيرش فيضهاى غيبى بيشتر مى شود.
موساى كليم سلام لله عليه يك ماه ذيقعده با ده اول ذى الحجه را اربعين گرفت و با اخلاص خاص چهل شبانه روز تزكيه كامل روح نصيبش شد و در جريان فلما تجلى ربه للجبل ، آن چنان حالى پيش آمد كه تورات بر آن حضرت نازل شد...
و سر اينكه از اين دوره اربعين به چهل شب تعبير شده است ، نه چهل روز، آن است كه قسمت مهم فيوضات در ليل است (ان ناشئه الليل هى اشد و طاو اءقوم قليلا.)شب است كه انسان براى پرواز به سوى غيب آماده تر است ، چون سرگرميهاى فراوان روز مانع توجه تام روح است ( آن لك فى النهار سجا طويلا. )شب است كه همه رامند و مزاحمتى در كار نيست .
لذاانسان دلباخته حق ، فرصت مناسبى براى نيت خالص و زمزمه و مناجات پيدا مى كند و از آن لذت مى برد. شب زنده دارى است كه به عنوان سبيل لله تعبير شده است .
خلاصه آنكه شب زنده دارى در تهذيب روح اهميت بسزائى دارد، لذا پيامبران الهى اين روش را در تزكيه نفس به كار بردند و از آن بهره گرفتند و اسوه سائر سالكان شدند.
قلبمى تواند در سايه صفا و تهذيب روح به جائى برسد كه جز اراده حق چيزى در آنپرواز نكند و ننشيند، و اين كار از عمل صالح و ايمان بر مى خيزد، نه از راه صرف علم و بحث هاى مدرسه .
البته علمهاى حصولى عقل نظرى را نيرومند مى كند، اما آن اثر را به جان انسان نمى دهد كه بتواند اسرار ملكوتى را ببيند و جز حق چيزى نخواهد و هر چه خداوند خواست ، آن را انجام بدهد، زيرا اين خصوصيات محصول تزكيه روح است .
وهمان طورى كه صحابت سالكان كوى حق در تهذيب روح سهم بسزائى دارد، رفاقت باغافلان و مجالست با ساهيان و موانست با سيه دلان در تيرگى آن تاثير فراوانى دارد.
لذا خداى سبحان به ارشاد شرايط تزكيه اكتفا نكرد، بلكه موانع آن را تذكر داد و از آنها نهى فرمود ( و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان امره فرطا
اميدارم خداى سبحان قلوب همگان را از تزكيه و تهذيب كامل بر خوردار فرمايد.
درجريان ازدواج مستحضريد كه اين ازدواج مثل غذا خوردن براي حفظ انسان است انسان هم بايد شخصاً بماند هم بايد نوعاً محفوظ باشد حفظ شخصِ انسان با غذاست حفظ نوع انسان با نكاح است و هر دو را ذات اقدس الهي به عنوان ضروري مطرح كردند و چون تحمّل اين كارها دشوار است يا آسان نيست يك سلسله لذايذي را در هويت انسان تأمين كرد تا انسان براي رسيدن به آن لذّت تن به اين كار بدهد اينها در حقيقت مُزد كار است نه هدف. انسان اگر غذا نخورد ميميرد انسان اگر نكاح نداشته باشد منقرض ميشود انسان مثل فرشته نيست كه بدون غذابماند و غذاي او ذكر خدا باشد انسان مثل فرشته نيست كه نياز به نكاح نداشته باشد و محفوظ باشد هم به غذا محتاج است براي حفظ شخص هم به نكاح محتاج است براي حفظ نوع چون اين كارها دشوار است تأمين غذا و تهيه غذا سخت است زيرا انسان مثل حيوان نيست كه غذاي او در سفره? طبيعت حاضر باشد او علفخوار نيست او نياز به پخت و پَز و دستگاه تغذيه دارد بنابراين اين كار دشوار است براي اينكه او اين دشواري را تحمّل كند لذّتي در فضاي كام او پيدا ميشود و همچنين نكاح براي حفظ نسل است اين كار ضروري است نظير مسئله?غذا و چون اين كار دشوار است تأمين خانواده تأمين هزينه? آنها تربيت فرزند مشكل است چند كار را ذات اقدس الهي به عنوان پاداش اين كار دشوار قرار داد يكي لذّت نكاح است و يكي محبّت اولاد.
آية الله جوادي آملي پس از به پايان رساندن سال ششم ابتدايي، در سال 1325 يا 1326، با پيشنهاد پدر و علاقة وافر، وارد حوزه علميه آمل شد و تا سال 1329 در آن شهر، به تحصيل پرداخت و بخشي از دروس سطح را در آنجا به پايان برد. پس از آن با تشويق استاد خود، مرحوم آقا شيخ شعباني نوري، عازم حوزه علميه مشهد مقدس شد. در بدو ورود به حوزه علميه مشهد، در يكي از مدارس به برخي از طلاب برخورد كه در كسوت روحانيت بودند، ولي نسبت به علماي بزرگ مشهد در آن روزگار،تكريمي نداشتند و تعابيرشان دربارة علما همراه با تندي و طعن بود! اين خاطره چنان براي استاد تلخ بود كه حاضر نشد در چنين حوزهاي بماند و درس بخواند. از اين رو مشهد را ترك گفت و به همراه پدر، رهسپار تهران شد تا در آن حوزة عظيم در آن روزگار و در محضر بزرگاني همچون آية حاج شيخ محمد تقي آملي، به تحصيل بپردازد. مرحوم شيخ محمد تقي آملي نيز پدر استاد را ميشناخت و طي نامهاي به مرحوم حاج محمدباقر آشتياني، متصدي مدرسه مروي، كه از بهترين مدارس آن روز بود، خواستار پذيرش استاد جوادي شد.
با ورود به مدرسه مروي وقبولي در آزمون ورودي آن، استاد به خواندن رسائل و مكاسب اشتغال يافتند. پس از آن به فراگيري كفاية الاصول پرداخت و سپس در دروس خارج استادان بنام حوزه علميه تهران شركت جست و همزمان، به فراگيري علوم عقلي نيز پرداخت. پس از حدود 5 سال تحصيل در تهران و با كسب اجازه از محضر مرحوم آية الله حاج شيخ محمد تقي آملي، در سال تحصيلي 35 ـ 1334 به حوزه علميه قم آمد تا از محضر علماي آن ديار نيز بهرههاي فراواني برگيرد. از آن سال، تا كنون وي در حوزه علميه قم حضور دارد و ضمن بهرهمندي از محضر علماي بزرگ اين حوزة مباركه، خود سر منشأ خيرات و بركات كثيري براي آن بوده است.
استادجوادي آملي، در دوران تحصيلي خود، با استادان بنامي، انس داشته است. پدر او معتقد بود كه درس حوزوي را بايد پيش انسان بزرگواري كهخود تزكيه شده باشد، آغاز كرد. بدين منظور، فرزند خود را براي تحصيل،نزد آيةالله فرسيو (ره) كه از دانشمندان و علماي بزرگ آمل بود، بردو او در آغازين روز درس، جمله �اول العلم معرفة الجبار� را چنان معنا كرد كه استاد خود را هنوز مرهون آن سروش غيبي ميداند.
آيةالله جوادي آملي، دروس ادبيّات را نزد پدرش و حجج اسلام، عبدالله اشراقي شيخ احمدي اعتمادي و برخي ديگر خواند و بخش مهمّ شرح لمعه را نزد مرحوم آية الله شيخ عزيزالله طبرسي فرا گرفت. بخش اوامر قوانين را در محضر آية الله ضياي آملي و بقيه را از مرحوم آية الله محمد غروي آموخت در روزهاي تعطيل هم امالي شيخ صدوق را در محضر آية الله ضياء الدين آملي ميخواند.
با ورود به تهران، به مدرسة علميه مروي رفت و دروس سطح را در آنجا به پايان برد. از ويژگيهاي مدرسه مروي اين بود كه طلاب آن ميبايست در كنار فراگيريعلوم، قرآن را نيز تلاوت كنند و سالي دوبار براي بازديد كتابها جلساتي تشكيل ميشد. انس با كتابخانة نيز نصيب طلاب علوم ميشد و توفيق بود تا محصلان با كتابهاي خطي و چاپي آشنا شوند. استاد جوادي آملي، دروس رسائل و مكاسب را در محضر آية الله سيد عباس فشاركي، آقاي شيخ اسماعيل جاپلقي و آقا شيخ محمد رضا محقق خواند. در بخش فلسفه نيز، شرح منظومه، طبيعيات، اشارات و بخشي از اسفار را نزد حاجشيخ ابوالحسن شعراني و مقداري از شرح منظومه و شرح اشارات و بخشياز اسفار را خدمت آية الله حاج ميرزا مهدي محي الدّين الهي قمشهاي كه عارفي بي نظير و صاحبدلي بي بديل بود فراگرفت. براي آموختن شرح فصوص ابي عربي (شرح قيصري بر فصوص) به محضر آية الله محمد حسين فاضل توني رفت و دروس خارج فقه و اصول را نزد مرحوم شيخ محمد تقي آملي آموخت، ضمن اينكه در علوم معقول نيز از ايشان بهرههاي فراوان ميبرد.
با هجرت به قم، در سال تحصيلي 35 ـ 1334 در درس بزرگان قم، از جمله حضرت امام خميني (ره)، آية الله العظمي بروجردي(ره)، علامه شعراني و آيةالله ميرزا هاشم آملي (ره)آية الله محقق داماد (ره)علامه سيد محمد حسين طباطبايي(ره) حاضر شد.
قدم در راه اولياء
مابايد راه اولياي الهي را بشناسيم و طي كنيم. اين راه هم شناختني است و هم رفتنى. همراهان ما هم مشخص است؛ هم راه ما مشخص است، هم همراه ما. به ما گفتند: اگر شما راه راست رفتيد، راهي كه انبياء آن راه را هدايت كردهاند، در اين قافله و در اين اردو با آنها همسفريد. اينكه ما در نمازهاي رسميمان، در سوره مباركه فاتحه الكتاب به خداي سبحان عرض ميكنيم: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم ، صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم ،[1] اين اَنعمت عليهم را قرآن كريم در چند جا، مخصوصاً در سوره مباركه نساء مشخص كرده است. فرمود: �وَمَنْ يُطِعِ اللهَ وَ الرَّ سُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَالصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيق�[2].
يك راهي است كه در اين راه، اين گروه ميروند؛ همراهي ما را هم به عهده دارند. اينچنين نيست كه هر كسي در اين راه به فكر خودش و راه خودش و بار خودش باشد! آنها رفقاي خوبياند. اگر كمي زاد و توشه و راحله، بخواهد ما را بلنگاند، آنها ترميم ميكنند؛ معناي حُسن رفاقت اين است. فرمود: وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً.فرمود:اين راهي را كه شما طي ميكنيد؛ در اين راه انبياء هستند، اولياء هستند، صديقين هستند، شهداء هستند؛ هر وقت كمي زاد و توشه و راحله داشتيد، آنها تأمين ميكنند.
زاد و توشه سفر آخرت
بالأخرهسفر كه بدون زاد و راحله نخواهد شد! �زاد� يعني آنچه را كه انسان ميخورد وميآشامد، �راحله� يعني مركب. اين راه آنچنان طولاني است كه نميشود، پياده و پابرهنه رفت! يك راحلهاي ميخواهد. به ما گفتند: توشه و زاد اين راه همين تقواست كه �تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى.[3]�امّا راحله اين راه، يعني مركب اين راه �محبّت� است. آنكه دوست خاندان عصمت و طهارت است، يك مركبي دارد؛ و آنكه باتقواست، يك توشهاي دارد. اين توشه اگر كم بود، آن رفقاء تأمين ميكنند. اين راحله اگر لنگ بود، آن رفقا تأمين ميكنند.
فرمود: شما اين راه را طي كنيد، چند قدم اين راه را برويد، بقيه راه را اينها ترميم ميكنند؛ اينها رفقاي خوبياند. اينها ما را رها نميكنند، تا برسانند به �دار القرار�.
چگونگي رسيدن به آرامش پايدار به واسطه لقاي پروردگار
ماوقتي مرديم، در دارالقرار نيستيم. اينكه در قبرها و لوحهاي قبر مينويسند �آرامگاه�؛ اينجا آرامگاه نيست، اينجا مسير است، سرپل است، سكوي پرواز است،هيچ كس در قبر آرام نيست، بلكه دارالقرار جاي ديگر است. اينقدر انسان اين راه را طي ميكند تا به لقاءالله برسد، يَا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ [4]. اين كادح، ميليونها درجه را به همراه دارد تا مُلاقيه. وقتي به لقاي خدا بار يافتيم، آنجا دارالقرار است. اگر گفتند: �أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[5]�، آن ذكر خداست كه انسان آنجا ميآرامد. تا دل به طمأنينه نرسد، انسان به دارالقرار نميرسد.
اگركسي مضطرب باشد كه دارالقرار نيست،اين دارالفرار است! ما چه بخواهيم، چه نخواهيم در نوسان و اضطراب و تلاش و كوششيم. اگر رسيديم به لقاي او، آرام ميشويم. اگر آرام شديم، دار القرار ما آنجاست. و اين ذوات قدسى، مخصوصاً وجود مبارك رسول گرامي و امام صادق(ع) هرگز ما را رها نميكنند. فرمودند: شما با ما باشيد، ما رفقاي خوبي هستيم؛ اينچنين نيست كه شما را رها بكنيم! اگر شما هم بر فرض ما را رها كرديد، ما شما را رها نميكنيم.
قرآن كريم به ما گفت كه يك راهي را برويد كه در اين راه رفقاي خوبي هم داريد؛ نميگذارند شما بيراهه برويد يا بمانيد، وَ حَسُنَ أولئِكَ رَفيقاً. اگر راه ديگري رفتيد، آنجا راه سبّ است و لعن و طرد است كه: �الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُو اِلاَّ الْمُتَّقِينَ�[6] هر راهي را كه برويد، بالأخره يكديگر را لعن ميكنند. در جهنّم هم كه هستند، �كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَه�[7].اينطور نيست كه در جهنّم اينها كاري به هم نداشته باشند! در جهنّم هم يكديگر را لعن ميكنند. آنها در هر جهت در عذابند. ولي در بهشت و بهشتيان وراه بهشتيان اين ذوات قدسي هم راه را نشان ميدهند، هم همراه ما هستند؛ هروقت ما در توشه يا راحله كمبود و ضعفي داشته باشيم،آنها ترميم ميكنند؛ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً.
ممكناست اين سؤال براي ما مطرح باشد كه چگونه ما با پيغمبر و امام صادق همسفر باشيم؛ اينها يك انسانهاي عرشياند، درست است انسانهاي عرشياند؛ امّا راه ميدانيد چقدر وسيع است؟! يك وقت است كه يك راه اتوبان است، ميگويند مثلاًعرض اين راه يك ميليون متر است يا يك ميليارد متر است، قابل اندازهگيري هست. امّا اين راه إليالله اتوباني است نامتناهي كه عرضش يك ميليارد و هزار ميليارد و اينها نيست! فرمود: �عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض [8]مساحت اين راه به اندازه كلّ نظام كيهاني است. اين نظام كيهاني هم آنقدر وسيع است كه خداي سبحان فرمود: يك بخش آن را شما ميبينيد؛ اما يك بخش ديگرش براي شما ديدني نيست، �فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُون.�[9]
اينكهدر روايات مربوط به بهشت دارد كه مؤمن در قيامت، منزلش به قدري وسيع است كه اگر همه اهل دنيا مهمان او بشوند، جا دارد؛ يعني الآن اگر 7 ميليارد بشرروي زمين زندگي ميكنند، شما إنشاءالله بخواهيد اين 7 ميليارد را پذيرايي كنيد، ميتوانيد. يك چنين خانهاي است. مساحتش هم �عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض است. �سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ[10]�، �سارِعُوا إلي مَغفِرَه وَ جَنَّه[11]�كه مساحتش اينقدر است. يعني مساحت خانه تكتك شما اينقدر است. آنوقت چنين راهي زير پوشش اين بزرگواران است و انسان اگر بخواهد بماند، آنها ترميم ميكنند. پس، راهي كه در آن، كسى، كس ديگر را طرد و سبّ و لعن ميكند؛ راه تبهكاران است. راه انبياء و اولياء اين است كه هر وقت انسان كمبودي داشته باشد، آنها ترميم ميكنند.
دعوت كردن به (الله)، دليل احسن الأقوال بودن سيره پيامبر(ص)
حالاما چه كنيم كه اينها ما را به عنوان عضو كاروان بپذيرند؟ ذات مقدّس رسول گرامي9 فرمود: شما حرفها و مكتبها و آراء گوناگون را بشنويد،خوبش را انتخاب بكنيد: �فَبَشِّرْ عِبادِي الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه�[12]؛اين پيام خداست. بعد اينچنين نيست كه مبهم گويي و مجملگويي كند، لُغَز و معمّا در كار باشد، به ما بگويد: خودتان برويد، بگرديد؛ احسنُ الاقوال را پيدا كنيد. بعد فرمود: اگر من را قبول داريد به عنوان اينكه �مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيل�[13] �مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثا[14]�؛ من به شما ميگويم: احسنُالأقوال قَول كسى است، منطق كسى است كه مردم را به الله دعوت ميكند. �وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ[15]� اين هم صغراي قياس، آن هم كبراي قياس.
درسوره زمر فرمود: به دنبال احسن الأقوال برويد،در اين سوره فرمود: أَحسنُالأقوال؛ قول و سيره و منطق و گفتار و رفتار رسول است. و رسول خدا هم صريحاً گفته است كه: أَدعُوا إلَي الله؛ من هم مردم را به الله دعوت ميكنم.
گفتار و رفتار خوب، زمينه فراهم ساختن (أحسنُالأقوال)
ايناحسنُ الأقوال يعني احسنُ السِيَر، نه يعني بهترين حرف! قول در آنجا كه فرمود: فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، نه يعني كسى كه حرفش بهتر است! قول در اينگونه موارد، در مقابل فعل نيست؛ فعل به علاوه قول را ميگويند:�قول�. ممكن است كسى شعار خوب بدهد. اين خوب حرف ميزند؛ اما خوب كه عمل نميكند! قرآن كريم مشخص كرد كه منظور ما از اين قول، قول در مقابل فعل نيست؛ قول بهعلاوه فعل است. آن كسى كه شعار خوب ميدهد، حرف خوب ميزند، تبليغ خوب ميكند؛ امّا در موقع عمل دست و پايش ميلرزد؛ او أحسنُ القول ندارد! �مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمين�، يعني منطقش اين باشد.
******* قسمت دوم را با عنوان چه كسي در فتنه مي ماند را پنج شنبه بخوانيد***************
تنظيم براي نبيان حسن رضايي گروه حوزه علميه
منبع نشريه مبلغان121
معظم له در ديدار معاونين پژوهشي مدارس علميه سراسر كشور در مسجد حضرت قائم عليه السلام روستاي احمدآباد شهرستان دماوند اظهار داشتند: آثار تاليفي مورد عنايت خداوند است زيرا خداوند به آن سوگند ياد كرده است.
ايشانبا تاكيد بر ترويج تفكر پژوهش محور در حوزه افزودند: زماني مي توان پژوهشيفكر كرد كه فرد بداند پژوهش چيست و چگونه بايد اين امر مهم را انجام دهد.
آيتالله جوادي آملي حفظه الله با بيان اينكه كساني كه پاي درس استاد مي نشينند، اما قدرت انتقال مفاهيم را ندارند، عمرشان را هدر داده اند، اظهار داشتند: طلاب و روحانيون بايد به گونه اي دروس را فرا بگيرند كه هنگام برخواستن از محضر استاد بتوانند مطالب ارائه شده را به ديگران منتقل كنند.
ايشان افزودند: بايد در حوزه مبادي عقلي قوي داشته باشيم كه هر چه را ديديم، زود باور نكنيم.
معظمله با اشاره به انحرافات پژوهش اظهار داشتند: گاهي پژوهشگر در مواجه با كتابي از يك عالم، به واسطه نداشتن مبادي فكري مستقل، تحت تاثير قرار مي گيرد و پژوهشش به واسطه همين تاثير از واقعيت دور مي گردد.
ايشان با برشمردن ويژگي هاي يك پژوهشگر برتر، گفتند: پژوهشگر بايد از نظر مباني علميدر حد آب كر باشد، يعني از نظر هرمونيتيكي آن قدر به خود مسلط باشد كه داده هاي قبلي خود را در حين پژوهش به عنوان داور قرار ندهد و از سوي ديگر،مطالب ديگران را نيز امينانه ارزيابي كند و سپس داده هاي خود را وارد نمايد و نظر نهايي را ارائه كند.
آيت الله جوادي آملي گفتند: اگر پژوهشگري فهم خودش را در برداشت از متون ضميمه كند، نوعي خطر هرمونتيك به حساب مي آيد.
معظم له افزودند: زمانيپژوهشگر كامل خواهيم بود كه اولاً از نظر مباني علمي به كر برسيم و به گونه اي باشيم كه هر شبهه اي ما را آلوده نكند و ثانياً در ارزيابي مطالب ديگران امينانه ارزيابي كنيم و ثالثاً داده هاي قبلي خود را داور قرار بدهيم و فتوا بدهيم.
ايشان در پايان به اهميت اخلاص در عمل اشاره كرده و گفتند: اين امر سهم تعيين كننده اي در تعالي انسان دارد، اگر كسي علم را براي رضاي خدا فرا بگيرد، معلم راستين خواهد بود.
آيتالله جوادي آملي با بيان اينكه مرحوم بوعلي بسياري از مسائل پيچيده علمي را پس از اقامه نماز حل مي كرد، اظهار داشتند: كسي نمي تواند بگويد كه راهسخت است و رفتن مشكل است، زيرا هر مشكلي با عنايت خداوند حل مي شود.