امام(ع)، پيشگام عقائد و اخلاق و اعمال امّت است. هر عقيدهاي از هر مُعتقدي، مأموم اعتقاد امام است. هر خُلقي از هر مُتخلّقي، مأموم اخلاق امام است. هر عملي از هر عاملي، مأموم عمل امام است. اين كه گفتند: اگر كسياول وقت نماز بخواند، به امام زمان عليه السَّلام اقتدا كرده است، يعني ولي عصر همواره اول وقت نماز ميخواند. اين شخصي كه اوّل وقت نمازگزاري كردبه امام خود اقتدا كرد. اين تمثيل است، نه تعيين.
در جريان عَديله سفارش كردهاند كه عقائد مُبرهنتان را به خدا امانت بسپاريد تا هنگام مرگ خطر عدول پيش نيايد. �عَديله� آن است كه معاذالله كسي در حال خطر از حقّ بهباطل، عدول كند. فشار مرگ آنقدر سهل نيست كه قابل تصوير باشد! هيچ فشاري همانند فشار مرگ نيست. هيچ دردي بدتر از درد فراق نيست و اگر تحمّل پذير بود، انسان نميمرد! چون تحمّل ندارد، "روح" بدن را رها ميكند. در اين سختترين حالت، ممكن است خداي ناكرده انسان بيراهه برود و براي نجات از چنين درد و خطري از غير خدا كمك طلب كند. اين را ميگويند: عدول از حقّ به باطل. براي اينكه انسان گرفتار عدول از حق به باطل نشود، بلكه از باطل به حق عدول كند، گفتند: عقائد مُبرهن و اعتقادات مستدل را فراهم كنيد، به خداامانت بسپاريد تا در هنگام مرگ مشكل شما را حلّ كند. امام(ع)، چنين خاصيّتي دارد كه عقيده او، "امامت اعتقادات" ما را به عهده ميگيرد.
ازبيانات نوراني امامِ رضا عليه آلاف التحية والثناء اين است: وقتي ايمان مؤمن كامل ميشود كه هم سنّت الهي را، هم سنّت رسول الله را، هم سنّت وليّ الله را در خود احياء كند. رسالت رسول وقتي كامل ميشود كه سنّت خدا را در خود احياء كند. بعد از ذات أقدس إله در نشئهي خلقت انبيايند، بعد جانشينانآنها. به ما گفتند: اولياي خدا اماماناند، انبياي الهي، اماماناند و اوّلين امام خود ذات أقدس إله است و امام يعني �پيشوا�. فرمود: كاري را كه خدا انجام ميدهد، الگوي كار شماست. ايمان مؤمن وقتي كامل ميشود كه ببيند خدا چهكار ميكند، او همان كارها را در نشئهي امكان انجام بدهد. سنّت الهي را در خود زنده كند.
اين نمونهاي كه امام هشتم ذكر كرده است به عنوان كتمان راز، به عنوان تمثيل است، نه تعيين. منظور اين نيست كه در بين سنن الهي فقط همين يك سنّت را مؤمن داشته باشد، بلكه منظور آن است كه تَخَلَّقُوا بِاَخلاقِ الله(1). ببيند چه فضيلتي خدا براي خود ذكر مي كند، همان فضائل را در حدّ محدود خود پياده كند. خدا براي خود اسمايحُسناي فراواني ياد كرده است كه للهِ الأسماءُ الحُسني(2)، شما هم مظهر اسماي حُسناي خدا باشيد. براي پيامبر اوصاف فراواني ذكر كرد، شما هم داراي آن اوصاف باشيد.
گفتند: برجسته ترين وصف ممتاز رسول اكرم همان نيل به مقام محمود است. در سوره اسراء فرمود: وَ مِنَ اللَّيلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَكْ عَسي أنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحمُوداً (3). مقام محمود عبارت از آن است؛ انسان به جائي برسد كه از آن جا كمالات علمي وعملي به جامعهي انساني تنزّل كند تا جامعهي انساني متوجّه به او باشد. اگر كسي به جائي رسيد كه منشاء خدمات علمي و عملي شد، چنين شخصي محمود است.يعني جامعه حمد او را به عهده ميگيرد. خواه بشناسد، خواه نشناسد. خواه بهزبان بياورد، خواه به زبان نياورد. اين مقام محمود رسول گرامي به اين معنانيست كه آنها كه تو را مي شناسند، حمدت كنند! بلكه معنايش آن است كه به جائي ميرسي كه از تو به جامعه انساني خير ميرسد، قهراً از آن سو حمد و ثناء نصيب تو خواهد شد. مردم در برابر نعمت شاكرند، ولو وليّنعمت خود را نشناسند.
مراقب باش در راه مانده نباشي!
چنينكاري را خدا به پيغمبرش دستور داد، بعد به ما هم فرمود: نماز شب را زنده نگه بداريد تا به نوبهي خود به مقام محمود بار يابيد. از بيانات نوراني امام حسن عسكري سلام الله عليه اين است كه: إنَّ الوُصُولِ إلَي الله سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إلا بِامتِطاعِ اللِّيل(4). يعني سفر از خلق به حقّ _ اين راه طولاني _ را انسان با نماز شب طي ميكند. كسي به خدا ميرسد كه سحرخيز باشد. تا انسان اهل سحر نباشد، ابنُ السَّبيل است، وامانده است. اگركسي ابنُ السَّبيل شد بايد از راه زكات او را تأمين كرد و زكات جزء اُوساخاست. چرا ما ابنُ السَّبيل باشيم كه از اُوساخ نفساني ديگران طرفي ببنديم؟به ما گفتند: مركب داري، زاد داري؛ سوار مركب بشويد، از آن ره توشه كمك بگيريد، اين راه را طي كنيد. مركب "محبّت خدا"، زاد و ره توشه "تقواي الهي". اگر كسي حبيب خدا بود، سوار مركب محبّت ميشود و از زاد و توشهي تقوا طرفي ميبندد و اين راه الهي را طي ميكند. ديگر ابنُالسَّبيل نيست، وامانده نيست. پس مركب سالكان الهي، نماز شب است كه اين نماز شب براي رسول گرامي بُراق بود كه اين بُراق خُطاهُ مَدُّ البَصَر (5)! با همان بُراق معراج رفت و به اندازهي ديد يك انسان مسير پاي اين بُراق بود.
پس مركب محبّت است و ره توشه تقوا؛ همين دو، انسان را در محدودهي خواست خويش به مقام محمود ميرساند. اين كه وجود مبارك امام هشتم فرمود: وقتي ايمان كامل ميشود كه انسان اخلاق پيغمبر داشته باشد، سنّت پيغمبر داشته باشد؛ تنها منظور سنّت همان مُداراةُ النّاس كه در اين حديث آمده، نيست. اينها بهعنوان تمثيل است. بعد فرمود: سنّت امام خود را بايد داشته باشد. امام كسي است كه دسترس فكر اَحدي نيست. مؤمن هم بايد به جائي برسد كه فكر ديگران او را آلوده نكند، دست آلودهي ديگران هم او را آلوده نكند. مكتب آلودهي ديگران هم او را آلوده نكند. اين كه امام هشتم فرمود: وقتي ايمان مؤمن كاملميشود كه سنّتي از امام خود داشته باشد، امام را و امامت را و سنّت امامترا خود امام هشتم تشريح كرد.
تنها حلّ مشكلات مردم نيست
مرحومكُليني رضوان الله تعالي عليه نقل كرد: وقتي وجود مبارك امام هشتم وارد سرزمين مَرو شد، مسئلهي رسمي آن روز مسئلهي امامت و خلافت بود. پيروان اهل بيت(ع) ميگفتند: امامت نَصبي است، ديگران ميگفتند: امامت انتخابي است. عدهاي ميگفتند: ما قائل به وكالت اماميم، شيعيان ميگفتند: ما قائل به ولايت اماميم. عدهاي بين وكالت و ولايت سرگردان بودند. عدهاي ميگفتند: رهبر را بايد مردم انتخاب كنند، شيعيان ميگفتند: رهبر را بايد خدا تعيين كند. وقتي وجود مبارك امام هشتم طبق نقل مرحوم كُليني سئوال كرد مسئلهي رسمي خراسان امروز چيست؟ امام عرض كردند: امامت است و مردم فكر ميكنند، يعني "عباسي"ها فكر ميكنند كه امامت انتخابي است، از سقيفه هم برميآيد كه امام تعيين كنند.
وجود مبارك امام هشتم فرمود: اينها امامت را نشناختهاند تا امام را بشناسند! همانطوري كه الله را بايد با اُلوهيّت شناخت، نه با آيات آفاقي و اَنفسي، آنكه به آيات آفاقي و اَنفسي خدا را ميشناسد، او در حدّ ربّ، در حدّ صانع و خالق خدا را ميشناسد، نهدر حدّ واجب بالذّات. آنهائي هم كه امام را با معجزات ميشناسند، در حقيقت امامت را نشناختند.
آنگاه خود، امام را معرفي كرد. فرمود: اَلإمامُ واحِدُ دَهرِهِ، لا يُدانيهِ اَحَدْ! فرمود: امام در تمام روزگار يك نفر است. خليفهي خدا در تمام عصرها يك نفر است. خليفهي خدا و امام كه از طرف خدا نصب ميشود، تنها براي تَمشيّت امور مردم نيست كه مشكلات مردم را حل كند! امام كه خليفهُ الله است، هم يُحَلِّلُ حَلالَ الله، يُحَرِّمُ حَرامَ الل ، يُقيمُوا حُدودَ الله، يَضُبُّ عَنْ دِينِ الله وَ يَدعُوا إلي سَبيلِ اللهِ بِالحِكمَهِ وَالمُوعِظَهِ الحَسَنَه وَالحُجَّهِ البالِغِه... مشكلات علمي و عملي جامعه را حل كردن است. از سوي ديگر همانطوري كه انسانها امام ميخواهند، فرشتگان هم امام ميخواهند.ملائكه هم خليفه ميطلبند. امام تنها كسي نيست كه مشكلات علمي مردم را حل كند! امام خليفَةُ الله است، اين خليفهي خدا معلم اسماء است.
امامكسي است كه هم مشكل انسانيت انسانها را حل كند، هم مشكل علمي و هم مشكل عملي ملائكه را حل كند. همانطوري كه ذات أقدس إله به آدم فرمود: تو خليفه مني، و امام زماني، معلم ملائكه باش! امروز ولي عصر(ع) آدم عصر است، امروز ولي عصر(ع) خليفهي عصر است، امروز ولي عصر(ع) معلم ملائكه است. مقام امامتاينچنين است. تنها حلّ مشكلات مردم نيست... يا آدَمُ اَنبِئهُمْ بِاَسماءِهؤلآء (7) امروز به وسيله ولي عصر أرواحنا فداه ظهور ميكند و چون امام مظهر أعظمُ الأسماء است و مظهر اسم أعظم، همهي اينها هر اقتضائي كه دارند به بركت اسم أعظم و مظهر اسم أعظم تعبير ميشود. امام يك همچنين مقامي دارد.
انتصابي، نه انتخابي
لذا وجود مبارك امام رضا فرمود: اَلإمامُ واحِدُ دَهرِه، لا يُدانِيهِ اَحَدْ وَ هُوَ بِحِيثُ النَّجم مِنْ أيدِي العُقُول. إينَ العُقُولُ مِنْ هذا، إينَ الإختيارُ مِنْ هذا (8). فرمود: همانطوري كه دست كسي به دورترين ستارهي آسمان نميرسد، عقل كسي هم به مقام امامت هيچ امامي نميرسد. فرمود: وَ هُوَ بِحِيثُ النَّجم مِنْ أيدِي المُتناوِلين. مگر با دست ميتوان ستاره آسمان را گرفت؟ با عقل هم نميشود امام را شناخت. فرمو د: إينَ العُقُولُ مِنْ هذا، إينَ الإختيارُ مِنْ هذا. مگر عقل بشري به آسمان امامت ميرسد؟ مگر فكر بشري به مقام شامخ امامت بار مييابد تا امام را بشر معيّن كند! امامت انتصابي است نه انتخابي.
آن هم كه جانشين امام است، يعني ولي فقيه، او هم از طرف خود امام تعيين ميشود يا با نصب عام، يا با نصب خاص. سخن از وكالت فقيه نيست. سخن از ولايت فقيه است. آنها كه معناي ولايت را، معناي رهبري را درست بررسي نكردند، فكر كردند كه جامعه خود عاقل است، مهجور نيست تا ولي طلب بكند. اينچنين فكر ميكردند. ميگفتند: "اگر كسي مهجور بود، كودك بود، سَفيه بود ، مجنون بود، ولي لازم دارد. جامعه كه مجنون نيست، كودك نيست، سَفيه نيست، نيازي به ولي ندارد! آنچه كه در يك نظام انساني ميتواند نقش داشته باشد، وكالت فقيه است، نه ولايت فقيه! مردم بايد فقيه را به عنوان نماينده انتخاب بكنند. نه ولايت او را بپذيرند؛ براي اينكه مردم مهجور نيستند تا نيازي به ولي داشته باشند!"
راز اين مطلب آن است كه اينها به كُنه ولايت راه پيدا نكردند، چون ولايت در دو فصل جداي از هم كاملاً در فقه اسلامي مطرح است. يك ولايت رائج است كه در فقه كنوني مطرحاست. يك ولايتي است كه در مسئله كلام و مانند آن ظهور دارد. ولايتي كه خيليها در كتابهاي فقهي ديدند، آن يا مربوط به مُرده است، يا مربوط به كسي كه به منزله مُرده است! در كتاب طهارت، در بحث نماز بر مُرده ميگويند:نماز بر مُرده بايد به اذن وليّ مُرده باشد. تا وليّ مُرده اجازه ندهد، نميشود بر مُرده نماز گذاشت، اين يك نمونه. در مسئله قصاص و حدود و ديّات هم فقه ميگويد اگر كسي مُرد، كسي كشته شد، در تصادفها رخت بَربست، وليّ دم يا قصاص ميكند، يا عفو ميكند، يا ديّه... پس در اوّل فقه سخن از ولايتبر مُردههاست، در آخر فقه سخن از ولايت بر مُردههاست. در وسط فقه، در كتاب حَجر، ولايت بر كساني است كه به منزلهي مُردهاند. وليّ بر فقير، وليّ بر سَفيه، وليّ بر مجنون، وليّ بر غائب و قاصر و مانند آن. اين ولايتهائي كه اين آقايان در اين قسمتهاي فقهي ديدند يا بر مُرده است، يا بر كسي كه به منزله مُرده است. بعد ميگفتند: مردم مسلمان نه مُردهاند، نهبه منزله مُرده، لذا ولي لازم ندارند. مهجور نيستند، پس وكيل دارند، قائلبه وكالت فقيه شدند، نه ولايت فقيه. امّا غافل از آن كه آن امامت و ولايتيكه در مسئله كلان و نظام مطرح است از اين قبيل نيست.
ولايت فرزانگان
مادو ولي در قرآن داريم: يك ولي در سوره اسراء كه همين وليّ بر مُرده يا به منزله مُرده است. فرمود: مَنْ قُتِلَ مَظلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيّهِ سُلطاناً (9). اين وليّ بر مُرده است. يك ولي به معناي رهبر بر فرزانگان و عقلاء و خردمندان و انديشوران است كه فرمود: إنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقِيمونَ الصَّلاهِ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُون (10). اين وليِّ سوره مائده با وليِّ سوره اسراء فرق و امتياز فراوان دارد. او وليّ بر مُرده و امثال مُرده است، اين وليّ بر خردمندان و فرزانگان است. يعني شما خردمندان بايد متوجّه باشيد كسي از طرف خدا پيام ما را به شما ميرساند، شما تَوليّ كنيد. آنها كه طبق اين آيه ولايت پيغمبر را پذيرفتند، ولايت اهل بيت را پذيرفتند، فرزانگاني بودند كه ميگفتند: بشر را خدا آفريد و رهبري بشر به وسيله خدا تأمين ميشود. لذا مرحوم كُليني از امام هشتم سلام الله عليه نقلكرد: امامت در دسترس فكر اَحدي نيست. از باب تشبيه معقول به محسوس، فرمود:همانطوري كه ستاره آسمان در دسترس كسي نيست، نيل به مقام شامخ امامت در دسترس فكر احدي نيست تا مردم جمع بشوند در سقيفه و مانند آن، امام را انتخاب بكنند.
فكر بهشت و جهنم
بنابراين آنچه كه از وجود مبارك امامِ رضا سلام الله عليه به ما رسيد، در دو محور خلاصه ميشود: يكي اينكه حضرت كوشيد كه دست انسان را بگيرد، او را تابع امام و پيغمبر، بعد تابع خدا كند، سنن الهي را در مؤمن زنده كند، سنن انبياء را درمؤمن زنده كند، سنن اولياء را در مؤمن زنده كند كه ديگر مؤمن به اين فكر نباشد كه جهنّم نرود يا بهشت برود. به اين فكر باشد كه ديگران را از جهنّم نجات بدهد و به بهشت برساند. اگر كسي به اين مقام رسيد مؤمن است. چون مؤمن لا يُنَجِّسُهُ شِيء (11)! هيچ چيز مؤمن را آلوده نميكند. آنكه خودش نسوخت و به بهشت رفت، او كه كاري نكرد! آنكه نگذاشت ديگران بسوزند و عده زيادي را به همراه خود بهشت برد، او مؤمن است. اين همّت والاي رضوي است. فرمود: ببينيد امام چه مي كند، شما هم بكنيد. ببينيد پيغمبر(ص) چه مي كند،شما بكنيد. ببينيد خدا چه ميكند؟ شما بكنيد!
محور اصلي دوم بحث هماين است كه امامت يك امر انتصابي است و نه امر انتخابي، قهراً جانشيني امامت هم ولايت است، نه وكالت. و امري است كه در دسترس فكر بشر نيست، از قلمرو انتخاب بشر هم بيرون است؛ كه ما اميدواريم ذات أقدس إله آن توفيق را به همگان مرحمت كند كه هم سنّت هاي الهي و انبياي الهي و اولياي الهي را درخود احياء كنيم، و هم به مقام والاي امامت بار يابيم و تولّي اولياي الهي وائمه هداه مهدييّن را در خود احياء كنيم.
*سخنراني به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام رضا(ع) 27 تيرماه 1375
آيت الله جوادي آملي در ديدار گروهي از طلاب و دانشجويان تهران و قم، به تبيين علم و عالم حقيقي پرداخت و گفت: پرسشهاي بيجواب در جوامع علمي، با علومي كه از گريهها و تضرعها به دست آمده باشند، پاسخ ميگيرند.
به گزارش خبرنگار رسا، آيت الله جوادي آملي در ديدار جمعي از دانشجويان و طلاب تهران با اشاره به روزهاي پاياني ماه صفر و ارتحال رسول اكرم ، امام حسن مجتبي و امام رضا ـ ع ـ ، ولايت را جامعمشترك بين نبوت و امامت دانست و گفت: نبوت و امامت در دو فصل جدا به پيامبر اكرم و ائمه ـ عليهم السَّلام ـ اختصاص دارند، اما ولايت ويژگي مشترك بين رسول اكرم و عترت طاهرين است.اين رفتن را از آب ميگيرد آن سوختن و سوزاندن را از آتش ميگيرد. زمين كه بستر آرامش و سكونت براي همه ماست گاهي به زمين ميگويد دهن باز كن و قارون را بَلع كن: �فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ� (سوره قصص، آيه 81). صخره صمّاء را ميگويد دهن باز كن چشم باز كن [تا] از دهان و چشمتآب بجوشد. به موساي كليم فرمود: �اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ� (سوره بقره، آيه 60) كه اگر اين عصا را به سنگ بزني اين صخره صماء چشم و دهن باز ميكند [و] چشمههاي جوشان عطا ميكند.
بنابراين از موجوداتسپهري گرفته تا موجودات زميني همه فقيرند [و] در عطا و دهش از يك سو [و] در اِمساك و بستن از سوي ديگر مأموران الهياند. ما اگر به آفتاب و قمر مراجعه ميكنيم از آنها نور ميگيريم آنها را وسيله قرار ميدهيم، هرگز به اين معنا نيست كه براي آنها سمتي جز بردگي و بندگي در پيشگاه ذات اقدس الهي قائل هستيم.
در جريان توسل به اولياي الهي همين بس كهاهلبيت عصمت و طهارت(ع) به مراتب از شمس و قمر بالاترند. انسان كامل كجا،ماه كجا! انسان كامل كجا، آفتاب كجا! آن شمس حقيقي، آن قمر حقيقي، مخلوقاتالهي هستند و نورهاي فراواني دارند. حرارتهاي فراواني دارند، تأثيرات فراواني دارند، اگر پيروان اهلبيت عصمت و طهارت(ع) به دوده طاها و يس مراجعه ميكنند قبور آنها را احترام ميگذارند به آنها متوسل ميشوند، درحد توسل به شمس و قمر است كه بهرههايي را خدا به اينها داد و ديگران را دستور داد از شمس و قمر كمك بگيرند وگرنه استقلال ازآنِ خداست و لاغير.
ائمهمعصومين(ع) دستور توحيد دادند و دستور تلبيه دادند. دستور دادند اين لبيك را مكرر بگوييد، دستور دادند در هر آني در آغاز و انجام كارتان، صدر و ساقهبرنامهتان توحيد باشد و لاغير. اگر اينچنين است ساير دوستان و زائران حرمين شريفين كاري نكنند كه اهلبيت عصمت و طهارت(ع) متأذّي بشوند، متأثّر ورنجيده شوند. اين يك نكته كه همه ما بايد رعايت كنيم.
نكته ديگري كه ائمه محترم جمعه و جماعات حرمين بايد عنايت كنند، اين است كه ذات اقدس الهي كعبه را با خليل شروع كرد و با حبيب ختم كرد و ادامه آن را با مودت انجام داده است. فرمود: �وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً� (سوره نساء، آيه 125). خداوند ابراهيم را خليل خود قرار داد و ابراهيم(ع) مأمور شد كعبهاي بنا كند كه مطاف مسلمين باشد و قبله مسلمين باشد و اين با خلت ودوستي شروع شده است. نكته ديگر آنكه سلسله نبوت به وجود مبارك حبيب خدا، رسول گرامي اسلام(ص) ختم شده است كه اين كعبه، مطاف مسلمين و قبله مسلمين است به دست حبيب خدا تكميل شده است.
حبيب خدا ما را هم محبوب خدا كرد و در مدار محبت ما را پروراند؛ زيرا خداوند در اين آيه كريمه فرمود: �قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ�(سوره آلعمران، آيه 31) شما پيرو حبيب خدا باشيد تا از محب بودن به محبوببودن بار يابيد و اجر رسالت را هم مودت اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم الصلاةو عليهم السلام) قرار داد و فرمود: �قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّة فِي الْقُرْبَي� و اين مودّتِ دوده طاها و ياسين(سلام الله عليهم اجمعين) را بهترين حَسنه دانست؛ زيرا در كنار اين جمله كه فرمود: �لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّه فِيالْقُرْبَي� فرمود: �وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَه نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً� (سوره شوري، آيه 23) مصداق والا و كامل حسنه، ولايت اهل بيت عصمت وطهارت(ع) است؛ بنابراين عناصر محوريِ كعبه كه مَطاف مسلمين و قبله مسلمين است از خُلّت شروع شده، به محبّت رسيده [و] تا مودت ادامه پيدا كرده است؛ در فرازهايي كه جاي خُلّت است جاي محبّت است جاي مودّت است مجالي براي كينهو عداوت و دشمني نيست؛ مسلمانها يدِ واحدند بر غير مسلمانها.(بحارالأنوار، ج28، ص104)
الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين والأئمة
الهداة المهديين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء (عليهما آلاف التحيّةو الثناء) بهم نتولّيٰ و مِن أعدائهم نتبرّيءُ إلي الله.
مقدمشما حضّار گرامي و مهماناني ارجمند را گرامي ميداريم و از برگزاركنندگان
اين همايش وزين بينالمللي شهروند مسئول حقشناسي ميكنيم و از همه كساني
كه با ايراد مقال يا ارائه مقالتي به اين همايش وزين كمك كردند تشكر
ميكنيم سعي بليغ همه آقايان انشاءالله مشكور خداي سبحان باشد و توفيق
بهرهبري از اين همايش وزين را هم براي همگان از خداي سبحان مسئلت ميكنيم!
جريان امر به معروف و نهي از منكر به چهار عنصر اصلي وابسته است عنصر اول آناست كه جامعه به معروف موفق بشود معروف را بشناسد, باور كند, عمل كند و
تبليغ. منكر را بشناسد باور كند كه زشت است پرهيز كند و تبليغ، اگر اين دو
كار انجام شد آنگاه نسبت به ديگران وظيفه و رسالت جامعه اين است كه امر بهمعروف كند چون خودش مؤتمر به معروف است نهي از منكر كند چون خودش منتهي
است اين چهار عنصر محوري را در كتابهاي فقهي كنار هم ميبينيد اينچنين
نيست كه مسئله امر به معروف باشد ولي فعل معروف نباشد آنچنان نيست كه نهي
از منكر باشد ولي پرهيز از منكر نباشد هم به ما گفتند چه بكنيد هم به ما
گفتند چه نكنيد بعد به ما گفتند به چه چيز امر كنيد و از چه چيز نهي كنيد.
امنيّتجامعه را فراهم كردن, امانت عمومي را عملاً نشان دادن, شغلهاي مناسب توليدكردن, اقتصاد معتدل و معقول و مقبول را ترويج كردن, بيكاري را برطرف كردن,اينها جزء معروفهايي است كه همه ما به آن موظّفيم، معاصي الهي را ترك كردنو قبح آن را درك كردن جزء رسالتهاي اصلي همه ماست اما اگر خواستيم امر به
معروف بكنيم و نهي از منكر بكنيم بايد درست عنايت كنيم معروف چيزي است كه
نزد شريعت به رسميّت شناخته شده باشد معرفه باشد براي كشف اينكه اين شيء
نزد شريعت معروف است معرفه است دو چراغ در دست است يكي چراغ عقل يكي چراغ
نقل, عقل در مقابل نقل است نه در مقابل شرع با دليل عقلي ميتوان فهميد چه
چيزي در پيشگاه شريعت معرفه است با برهان نقلي ميتوان كشف كرد چه چيز در
ساحت مقدس شريعت معرفه است منظور از معرفه بودن آن است چه چيز را دين به
رسميّت ميشناسد بعد از شناخت عقلي يا نقلي نسبت به معرفه بودن و به رسميّتشناخته شدن چيزي در پيشگاه شريعت آنگاه نوبت به اجرا ميرسد مسئله امر بهمعروف در كنار نهي از منكر قرار دارد كه نهي از منكر هم مثل امر به معروف
عبارت از اين است چيزي كه نزد صاحب شريعت نكره است يعني شناخته نشد يعني بهرسميّت شناخته نشد آن ميشود منكر براي كشف از منكر بودن چيزي در ساحت
شريعت دو دليل و دو چراغ در دست داريم يكي چراغ عقل يكي چراغ نقل با دليل
عقلي ميتوان فهميد چه چيزي در پيشگاه شريعت به رسميّت شناخته نشده و با
برهان نقلي ميتوان فهميد چه چيزي در صحنه شريعت به رسميّت شناخته نشده
آنچه به رسميّت شناخته نشده ميشود نكره و منكر, آنچه به رسميّت شناخته
شده ميشود معرفه و معروف, اين مطلب اول.
مطلب دوم آناست كه جريان امر به معروف و نهي از منكر غير از تعليم است غير از تبليغ
است غير از ارشاد است غير از موعظه و نصيحت و پندها و اندرزهاست امر به
معروف فرمان است نهي از منكر هم فرمان است بكن و نكن, اگر جامعهاي مطلبي
را نميداند فرد يا گروهي از مطلب بيخبر است تعليم آنها واجب است و اين
تعليم از سنخ امر به معروف و نهي از منكر نيست اگر فرد يا گروهي جاهل نيست
لكن غافل است يا ساهي است يا ناسي است يا مضطرّ و مجبور و ملجأ و مانند آن
است بايد آن عذرها را برطرف كرد بايد غافل را متنبّه كرد, ناسي را متذكّر
كرد, ساهي را متذكّر كرد, اضطرار مضطرّ را برطرف نمود, الجاء ملجيء را
برطرف نمود, جبرِ مجبور را برطرف نمود تا مشكلات آنها حل بشود هيچ كدام
اينها از سنخ امر به معروف يا نهي از منكر نيستند ممكن است گاهي با عنايت ومجاز واژه امر به معروف و نهي از منكر را در اين امور كسي به كار ببرد وليهيچ كدام از اينها امر به معروف نيستند. مطلب بعدي آن است كه امر به معروفو نهي از منكر در جايي است كه كسي عالماً عامداً با اينكه ميداند فلان
كار واجب است ترك ميكند عالماً عامداً با اينكه ميداند فلان كار حرام استانجام ميدهد در چنين جايي سخن از امر به معروف و نهي از منكر فرد و امّت
اسلامي است كه فرد يا جامعه بايد فرمان صادر كند طوري كه اين معروف عمل
بشود و آن منكر ترك بشود بنابراين امر به معروف و نهي از منكر يك مرحله
ولايت متقابلي است كه مؤمنان نسبت به يكديگر دارند كه ﴿الْمُؤْمِنُونَ
وَالْمُؤْمِنَاتُ﴾ اينها ﴿بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ هستند اين ولايت
متقابل به صورت ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ جلوه ميكند.
مطلب بعدي آناست كه اين وظيفه مشترك بين مردم و دستگاه حكومت است هم هيئت حاكم موظّف
است هم امّت و جامعه منتها بخشي مربوط به جامعه است بخشي مخصوص به هيئت
حاكم و دستگاه حكومت. آنكه مشترك است گفتن زباني و انزجار قلبي است بر
همگان لازم است كه نسبت به منكر و كسي كه مبتلا به منكر است انزجار قلبي
داشته باشند بر همگان لازم است چه مسئولان حكومت چه افراد عادي وقتي يك كارزشتي را ميبينند با چهره معترض و متنفّر نگاه بكنند نگاه معترضانه و نگاهمتنفّرانه داشته باشند در صورتي كه ميدانند اين شخص مبتلا به اين گناه
عالماً عامداً دارد پردهدري ميكند اگر براي آنها روشن نشد كه اين عالم
عامد است احتمال جهل, سهو, نسيان, غفلت, اضطرار, الجاء, اجبار و مانند آن
ميدهند ديگر جا براي امر به معروف نيست بايد مقدمتاً آن امور را طي نمود
تا به امر به معروف رسيد. اگر جايي مشخص شد كسي عالماً عامداً دارد
پردهدري ميكند چه بر مسئولان نظام چه بر افراد عادي واجب است كه با نگاه
اعتراضآميز و چهره خشمآلود و صورت متنفرانه با او برخورد كنند اين اولين
مرحله است بعد از آن انزجار قلبي, انزجار قلبي آغاز اين امر به معروف و نهياز منكر است برافروختگي چهره و نگاه معترضانه و نقّادانه مرحله بعدي است واعتراض زباني مرحله ديگر است و اگر از اين مراحل كسي طرْفي نبست با دست و
اعضا و جوارح بايد جلوي آن منكر را بگيرد تا اين فساد رخنه نكند اين مشترك
است بين مسئولان نظام و امّت اسلامي.
اماآنچه مخصوص مسئولان نظام است و دستگاه حكومت موظّف است آن را انجام بدهد
آن مسئله جلوگيري قهرآميز است آن جلوگيري قهرآميز گاهي با ضرب همراه است
گاهي با بالاتر از ضرب اگر كسي ببيند بيگانهاي درصدد انفجار مركزي است
خونريزي افراد بيگانه است اگر اين شخص دست به چنين جنايتي زد دستگاه قضا
وارد صحنه ميشود به اين شخص مجرم ميگويد چرا كردي, ولي قبل از اينكه
مرتكب بشود دستگاه امر به معروف و نهي از منكر حكومت ميگويد نكن, فرق
جوهري امر به معروف و نهي از منكر با تعزيرات و حدود آن است كه در جريان
تعزير و حدود تنبيه ميكنند ميگويند چرا كردي, در جريان امر به معروف و
نهي از منكر همين كارها را انجام ميدهند ميگويند نكن, بنابراين آنچه در
امر به معروف و نهي از منكر هست با آنچه در دستگاه قضايي است يكي دفع است ويكي رفع كه فرق فراواني دارند.
اين كار را ذات اقدس الهي در قرآن
كريم بر همه مؤمنان به عنوان ولايت متقابل واجب كرد (يك) گذشته از قرآن در
تورات و انجيل وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به اين
وصف ممتاز ستود و معرفي كرد (دو) وصف پيغمبر در كتابهاي آسماني اين است كه ﴿يَتَّبِعُونَالرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً
عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ
وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ پيامبر(صلّيالله عليه و آله و سلّم) در كتابهاي انبياي پيشين چنين وصف شده است او
خصوصيتش اين است كه امر به معروف و نهي از منكر ميكند. برخيها اين امر به
معروف و نهي از منكر را واجب عيني دانستند معروف, واجب كفايي است آنها كه
ميگويند واجب عيني است ميگويند وقتي ديگري اقدام كرد موضوع منتفي است نه
اينكه حكم منتفي شده باشد بالاصاله آنها كه ميگويند واجب كفايي است
ميگويند با اقدام معقول و مقبول برخيها حكم ساقط ميشود ولي گروه اول كه
آن را واجب عيني ميدانند كه ظاهراً محقق در شرايع هم از همين گروه است كه
آن را واجب عيني ميدانند ميگويند اگر يكي اقدام كرد چون موضوع ساقط است
از ديگران ساقط ميشود نه اينكه موضوع هست و از ديگران ساقط ميشود.
بههر تقدير وصف ممتاز پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كتابهاي
انبياي گذشته همان جريان فرمانروايي نسبت به معروف و نسبت به منكر است. در
قرآن كريم جريان امر به معروف و نهي از منكر را وظيفه و بهره كساني ميداندكه سهمي از بقا و جاودانگي دارند ﴿فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ﴾ اينمضمون با تفاوت گوناگون در قرآن كريم است ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ كه
﴿يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ﴾ افراد ماندگار براي آن هستند كه
بقيّةالسلفاند يا بقيةالماضيناند و مانند آن يا براي اينكه بقيّةاللهاندالبته بقيّةالماضين, بقيّةالسلف و مانند آن چنان فخري را به همراه ندارد
كه لقب پرافتخار بقيّةالله آن فخر را به همراه دارد كلمه بقيّةالله اين لقبپرافتخار در عصر كنوني مخصوص وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) است ولي
عالمان دين كه قائممقام آن حضرتاند نايبان آن حضرتاند حرف امام و
معصومشان را فراگرفته و به ديگران منتقل ميكنند اين همان است كه قرآن كريماز آنها به عنوان اولوابقيّه ياد ميكند اولوابقيّه نظير اولواالألباب
نظير اولواالأبصار است اگر وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) بقيّةالله
است عالمان دين كه راهيان راه همان حضرتاند نايبان راستين همان حضرتاند
آنها اولوابقيّهاند يعني بقيّةاللهاند بالتّبع در قبال بقيّةالله بالأصل
كه وجود مبارك وليّ عصرند اينها هستند كه ميمانند چون در قرآن كريم از
علماي راستين به عنوان اولوابقيّه ياد شد وجود ميارك اميرمؤمنان
عليبنابيطالب(عليه أفضل صلوات المصلّين) از عالمان دين كه به توفيق امر
به معروف و نهي از منكر موفقاند فرمود: �العلماء باقون ما بَقي الدّهر�
اگر عالمان راستين سهمي از بقا دارند براي آن است كه خداي سبحان نام اينها
را زنده نگه داشت و زنده نگه ميدارد بنابراين كساني كه سهمي از بقا دارند
اينها اولوابقيّهاند سعي ميكنند بقاي خود را در جاودانگي دين جستجو كنند
براي اينكه دين جاويد بماند سعي ميكنند جامعه به معروف موفق شود و از منكرپرهيز كند.
نشان اين كار را
شما در بيانات نوراني اميرمؤمنان عليبنابيطالب(سلام الله عليه)
ميبينيد, ميبينيد كه حضرت فرمود اگر كسي اين فضيلت را ترك كرد يعني امر
به معروف و نهي از منكر را ترك كرد رسالت خود را ايفا نكرد �ذلك ميّت
الأحياء� در بين زندهها يك مُرده متحرّكي است يك حركت مذبوحانه دارد به
حسب ظاهر در بين زندهها هست ولي واقعاً مرده است �ذلك ميّت الأحياء� در
بيان نوراني ديگر از خاندان عصمت و طهارت آمده است كه شما براي دينتان آن
كوشش و تلاش را بكنيد كه �لتكون كلمة الله هي العلياء� براي
اينكه كملة الله, علياء باشد و امر الهي احيا بشود بايد جامعه را به سمتي
ببريد كه معروف زنده بشود و منكر از پا در آيد و رخت بربندد چنين كاري را
وجود مبارك اميرمؤمنان(سلام الله عليه) با اين دستور خاصّي كه به عرضتان
ميرسد پيشبيني كرد فرمودش ما درباره دينتان مهمترين تصميم را بگيريد
�أخوك دينك فاحتط لدينك� چون اگر امر به معروف و نهي از منكر از جامعه رخت
بربندد فساد دامنگير ميشود هر كسي در دودمان و خاندانش مبتلا به اين
رذيلتها خواهد شد حضرت فرمود: �أخوك دينك فاحتط لدينك� اين تقديم خبر بر
مبتدا نشانه حصر است يعني هر انسان عاقل يك برادر دارد و آن دين اوست
نفرمود دين تو برادر توست فرمود برادر تو, دين توست يعني تو يك برادر داري وآن دين است لذا احتياط بكن احتياط كردن در دين آن است كه انسان دين را در
هسته مركزي هويّت خود قرار بدهد اطرافش را حائط و ديوار بكشد تا دوستي
بيرون نرود و دشمني سركشي نكند و نيايد احتياط كردن يعني حائط و ديوار
كشيدن.
در روايت ديگر فرمود: �خذ الحائطة لدينك� به كميل و امثال
كميل فرمود شما ديوار دور باغ دينتان بكشيد اين شجره طيّبهاي كه آبياري
كرديد و ثمربخش شد در دست بيگانگان قرار نگيرد در دسترس آنها قرار نگيرد
دينتان را در وسط بگذاريد دورش را ديوار بكشيد تا هر كسي طمع نكند پيشنهاد
باطل به شما ندهد و براي اينكه دين از هر نظر مصون بماند دوتا ديوار دورش
بكشيد يك ديوار جان, يك ديوار مال دين تمام هويّت انسان را تأمين ميكند نهتنها انسان بايد آن را با ديوارهاي ظاهري حفظ بكند بلكه با دو جدار با دو
ديوار دين را در هسته مركزي هويّت خود قرار بدهد و حفظ بكند.
آن
بيان نوراني وجود مبارك اميرالمؤمنين در حديث ديگر است كه آن را هم صاحب
وسائل(رضوان الله عليه) نقل كرده فرمود اگر حادثه تلخي رخ داد و به دين شماميخواهد اصابت كند �فأجعلوا أموالكم دون أنفسكم� يعني آن جدار اول آن
ديوار اول, ديوار مال باشد امكاناتتان, مالتان, قدرتتان, آنها را در خط
مقدم و خاكريز مقدم قرار بدهيد كه دشمن به جانتان سرايت نكند با مال,
جانتان را حفظ بكنيد و اگر اين رخداد تلخ جلوتر آمد اين بليّه جلوتر آمد
اين حادثه نزديكتر شد �فأجعلوا أنفسكم دون دينكم� در اين
خاكريز دوم در اين خاكريزي كه به دين نزديكتر است جانتان را خاكريز دوم
قرار بدهيد كه اگر حادثه آمد به جانتان آسيب برساند و دينتان محفوظ بماند
وقتي به جانتان آسيب رسيد و از بين رفتيد ديگر كسي كاري به دين شما ندارد
با دين مصون سفر ميكنيد. اين بيان كه شما دو جداره دينتان را حفظ بكنيد
روشنتر از آن بيان است كه فرمود براي دينتان يك ديواري رسم بكنيد احتياط
كردن �خُذ الحائطة لدينك� يعني با يك جدار دينتان را حفظ بكنيد اگر احساس
خطر كرديد دو جداره كنيد يكي مال يكي جان تا دينتان محفوظ بماند. جريان امربه معروف و نهي از منكر از همين قبيل است هر حادثه تلخي را كه ما در جامعهديديم اولين فريضه و وظيفه ما اين است كه با نگاه منتقدانه با نگاه
معترضانه با چهره متنفّرانه بنگريم اگر كسي بيحجابي را ديد و هيچ
عكسالعملي نشان نداد هم آن بيحجاب گناه كرده است هم اين بيتفاوت معصيت
كرده است اين بايد با چهره منتقدانه او را نگاه كند با نگاه معترضانه به اوبنگرد كه اين شخص حجاب خود را حفظ بكند اين شخص عفاف خود را حفظ بكند يا
اگر كسي گرفتار رشا يا ارتشا شد يا گرفتار اختلاس و سوء استفاده از مال شد
يا گرفتار سوء استفاده از قدرت و مقام و مانند آن شد بر جامعه و مسئولان
لازم است كه نگاه منتقدانه و چهره عبوسانه و معترضانه و برخورد لساني
اينچنين با او داشته باشند حالا مراحل بعدي كه اعتراضهاي دست و امثال دست
است حساب ديگري است با اين كار فرمود درهاي رحمت الهي به روي شما باز
ميشود فساد از جامعه رخت برميبندد اگر ساير امور را مسئولان ـ انشاءاللهـ رعايت بكنند اين دو فريضه ميتواند بسياري از مشكلات را حل كند.
مجدّداًمقدم شما را گرامي ميدارم از برگزاركنندگان اين همايش وزين ملّي شهروند
مسئول حقشناسي ميكنيم توفيق همه شما را از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم.
�غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته�